پیله و پرواز
حیف که روی من اینجا به تو هم باز نبود
و در این شهر کسی محرم این راز نبود
مثل لبخند تو که قاب شده بر دیوار
خیره ماندم به تو و هیبت آواز نبود
صید گشته دل ماهی به مه و صد افسوس
که دل ماه به ماهی تپش ساز نبود
کوک میکردی و با ساز تو میرقصیدم
گرچه این تنبکِ تو تنبکِ شیراز نبود
ترس از فاصله ها پیله زده بر تنِ من
بختکی زد به تنم قدرت پرواز نبود
مثل این دفتر شعرم که نشد هدیه دهم
عشق هم بود ولی جرات ابراز نبود
ناگهان عزم سفر کردی و رفتی ز قفس
زود شد دیر و دگر فرصت آغاز نبود
شاعر : محمدرضا مهدیزاده
حیف که روی من اینجا به تو هم باز نبود
و در این شهر کسی محرم این راز نبود
مثل لبخند تو که قاب شده بر دیوار
خیره ماندم به تو و هیبت آواز نبود
صید گشته دل ماهی به مه و صد افسوس
که دل ماه به ماهی تپش ساز نبود
کوک میکردی و با ساز تو میرقصیدم
گرچه این تنبکِ تو تنبکِ شیراز نبود
ترس از فاصله ها پیله زده بر تنِ من
بختکی زد به تنم قدرت پرواز نبود
مثل این دفتر شعرم که نشد هدیه دهم
عشق هم بود ولی جرات ابراز نبود
ناگهان عزم سفر کردی و رفتی ز قفس
زود شد دیر و دگر فرصت آغاز نبود
شاعر : محمدرضا مهدیزاده