«چشمان خیس من در بندِ راز تو»
چشمان خیس من در بند راز تو
آهنگ قلب من آواز ساز تو
من گشته خیره در فنجان فال تو
شاید رسد به من احوال حال تو
از شوق می پرد پلکم به اشتباه
مهمان قلب من شاید رسد ز راه
بادی خزیده تا ، بر من زند سری
هر خش خشی که شد گفتم تو بر دری
من غرق در تبم دارو تو بیوفا
وابستهات شدم کردی مرا رها؟
شطرنج عشق من در مات و کیش تو
چوپان گلهای من بچه میش تو
در فال قهوهات من کردهام اثر
زین کوچههای شب تنها نکن گذر
سیمای گل رُخت زد چالشی رقم
برگرد ! قلب من لنگر زده به غم
شاعر : محمدرضا مهدیزاده
پی نوشت : اواخر تابستان ۹۳ / کتابخانه قزوینی